معينمعين، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

مسیحا نفس

بدون عنوان

دیشب وقتی بابایی از کلاس اومد با هم رفتیم هفت حوض اول یه دستت دادی به من و اون یکی هم به بابایی و شروع کردی توی خیابون به زبون خودت آواز خوندن!!! هر کسی میدیدت از کارات خنده اش می گرفت ، یه ذره که رفتیم دستت از توی دست من و بابایی کشیدی و شروع کردی تند تند راه رفتن، دو قدم می رفتی جلو و چهارقدم برمی گشتی عقب! فدات شم که احساس بزرگی می کنی و دوست داری خودت به تنهایی راه بری تازه هر سوراخی هم که روی زمین می دیدی می خواستی انگشتت بذاری داخلش!!!!!!!!!!!!!!!!!!
5 ارديبهشت 1390

نمایشگاه نفت

هفته پیش یکشنبه با هم رفتیم نمایشگاه نفت قرار بود باباجون و دایی هم از اراک یکراست بیان نمایشگاه حدود ساعت یک رسیدیم اونجا بعد از اینکه دایی و بابا جونو دیدیم رفتیم سالنهای ۱۴ و ۱۵ اول از همه که غرفه دانا انرژی بهت یه کلاه هدیه داد چون کوچکترین بازدید کننده بودی عزیز دلم بعد فکر کنم شرکت انرژی پارس بود که بهت یه کاردستی هدیه داد غرفه مپنا هم به مامانی خودنویس و خودکار نفیس داد به خاطر همت عالی که با مرد کوچولوی زیبا نمایشگاه رفته بودم در آخر هم یکی دیگه از غرفه ها ازمون پذیرایی کردن آخری هم که داشتیم میومدیم و تو دستت توی دست بابایی و دایی جون بود یه خانوم دیدی که دو تا بادکنک دستش بود با اشاره و جیغت متوجه مون کردی که بادکنک ...
4 ارديبهشت 1390

سیاست آقا معین

باباجون هفته پیش کربلا بود دیشب اومد خونمون و برات سوغاتی آورد وای من و بابا مونده بودیم این رفتار تو از کی یادگرفتی؟!!!!! چون وقتی سوغاتی هاتو گرفتی به نشانه تشکر سرتو کج کردی، بعدش هم دستاتو باز کردی و رفتی طرف باباجون که یعنی من بغل کن کلی هم از خودت خوشحالی نشون دادی سر شام هم قاشقت برداشتی و بردی دادی به باباجون که یعنی شما به من غذا بدید باباجون هم که همین طوری عاشقته، این رفتارات هم بیشتر باباجون تحت تاثیر قرارداده  
20 فروردين 1390

خونه دایی علی

زندگی مامان! دیشب رفتیم خونه دایی علی تو هم بدون خجالت رفتی سر کابینتاشون و یخچالشون بعد هم که سر دایی علی گرم می کردی تا کنترل تلویزیون کش بری کلی به کارات خندیدیم ...
17 فروردين 1390

یادش بخیر

دیروز رفتیم فرحزاد ویه جشن کوچولو گرفتیم کلی خوش گذشت البته این خاله نرجس لوس هم قرار بود یه سری به ما بزنه که نزد و طبق معمول موبایلشم جا گذاشته بود طبقه اول و رفته بود طبقه سوم پسر گلم طبق معمول اونجا هم شیطنت کردی
12 فروردين 1390

سالگرد ازدواج

عزیزدلم امروز ۱۱ فروردین ، سالگرد ازدواج من و بابایی هست قراره ۳ نفری بریم بیرون و حسابی خوش بگذرونیم بعدا برات می نویسم که چطوری من و بابایی با هم آشنا شدیم تا بعد عزیزم ...
11 فروردين 1390

سال نو مبارک

سلام عزیزم ! عیدت مبارک باشه زندگی مامان! جدیدا خیلی فضول و شیطون شدی امیدوارم سال جدید سال خوبی برای تو و بابایی و من باشه ...
7 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مسیحا نفس می باشد